آراسته چهار سال است كه كولبری میكند، به همراه شوهرش. به زنی میماند ٥٠ ساله، اما خودش میگوید كه ٤٠ را هنوز پر نكرده و راست هم میگوید. فقط هفتهای دو مرتبه میرود برای كولبری. جان و توانی برایش نمانده است. دیسك كمر دارد و درد پا امانش را بریده است. شبی ٢٠٠ هزار تومان از كولبری درآمد دارد كه ٦٠ هزار تومانش را هم باید بدهد بابت كرایه راه. خودش میگوید: «تا به خانه برسیم پول یك شب كولبری میرود برای خرید بستهای نان و یك شانه تخممرغ و دو، سه مدل میوه و خلاص. چیزی دستمان را نمیگیرد.» شبی ١٠ ساعت یكسره راه میروند در برف و بوران، حوالی مرز تته مریوان، با ترس و لرز و هزار و یك فكر و خیال. كسی غیر از شوهرش خبر ندارد كه او كولبری میكند. لباس مردانه میپوشد و صورتش را میپوشاند، مثل بقیه زنان. میگوید دستكم ٤٠ زن را میشناسد كه همچون خودش كولبری میكنند، گاس بیشتر. مردها تا ٤٠ كیلو بار را هم برمیدارند اما زنها آخرِ آخرش ٣٠ كیلو. بُن و قوهاش را ندارند. تا زانو كه در برف فرو بروی، بیرون آمدن سخت میشود با این حجم بار بر پشت. آراسته میگوید با شوهرش كولبری میكنند تا بتوانند چرخ زندگی را بچرخانند، با نفسهایی به شماره افتاده. دردمند حرف میزند و آخر سر، با چهره شكسته و چشمان به غم نشسته میپرسد: به نظرت مرگ به این زندگی شرف نداره؟
نان به بهای جان
اینجا نان را به بهای جان میدهند. باید دنیا را بر كولت حمل كنی تا بتوانی شكم خود و خانوادهات را سیر كنی، فقط سیر كنی. نانت را باید در كورهراههای ارتفاعات مریوان در سرحدات غربی همیشه به برف نشسته ایران و عراق، از دهان روزگار نامراد بیرون بكشی. ۱۰ ساعت یكسره بار به دوش بكشی در سرما و یخبندان و آخر سر، نان بخور و نمیری درآوری و دو روز تمام در خانه بیفتی تا مگر جان و قوتی بگیری و سر پا شوی و دوباره، روز از نو، روزی از نو. كولبری كنی به بهای جانت، به قیمت سلامتیات.
حقیقتی غیرقابل انكار
كولبری به كلافی میماند سردرگم و درهم پیچیده. كلافی كه معلوم نیست كی قرار است گره كورش باز شود، حالا چه با دست، چه با دندان. در حالی كه رقم دقیق و مستندی از تعداد كولبرانی كه ارتفاعات غربی كشور را در پی رزق و روزی بالا و پایین میكنند وجود ندارد، اما آمارهای غیررسمی ٨٠ تا ١٧٠ هزار نفر را تخمین زدهاند. درباره زنان كولبر كه همین آمار نصفه و نیمه هم وجود ندارد و كسی نمیداند چه تعداد زن كولبری میكنند در عالم واقع. هر چند شواهد و قرائن با زبان بیزبانی میگویند كه نه تنها كمشمار نیستند كه قضا را ببین، روز به روز هم عدد میگیرند؛ از دختران نوجوان گرفته تا زنان سالخورده، از دانشگاه رفته تا باسواد در حد خواندن و نوشتن. شاید تا چند سال گذشته میشد از باب انكار وارد شد و چشم بر واقعیتها فرو بست، نمونهاش محسن بیگلری نماینده سابق مردم سقز و بانه در مجلس شورای اسلامی كه گفته بود: «از آنجا كه كولبری برای زنان به خصوص در هوای سرد و ارتفاعات صعبالعبور كاری سخت و جانفرسا است، تصور وجود چنین پدیدهای سخت به نظر میرسد و غیرقابل باور و تایید.»
این روزها اما، حكایت كولبری زنان در سه استان مرزی كردستان، كرمانشاه و آذربایجان غربی اظهرمنالشمس است و غیرقابل كتمان و انكار.
یكی خانهنشین، دیگری كوهنشین
شبی كه شوهر بوژانه را آوردند و پشت در خانه گذاشتند و رفتند، زن جوان آستین همت بالا زد و بار زندگی را بر دوش نحیف و ناتوانش گرفت. شوهرش از بالای كوه پرت شده بود هنگام كولبری، نیمههای شب در سرمای استخوانسوز زمستان. مردانگی به خرج داده و سوار ماشینش كرده و آورده بودنش تا پشت در خانه. مردش زمینگیر شد. مهرههای كمرش شكسته و كتفش هم از جا درآمده بود. شانس آورده بود كه سرش به سنگ و صخرهای نخورده و با كمر آمده بود پایین. نه بیمهای، از كار افتادگیای، نه پساندازی و نه حمایتی. بوژانه ٣٠ ساله هم نبود كه شوهرش خانهنشین شد و خودش كوهنشین. كولبر شد. زد به دل كوه و كمر برای سیر كردن شكم خانوادهاش، شرافتمندانه. حالا به پنج سال نمیرسد كه كولبری میرود و شده یك زن ٣٥ ساله كه دیگر پا و كمری برایش نمانده است. مفاصل زانوانش هم ساییدگی شدید پیدا كردهاند و دیگر به فرمانش نیستند، خاصه در شبهایی كه برودت هوا، سرما را هل میدهد تا اعماق جانت. بوژانه میگوید چارهای نداشته برای گذران زندگی، مگر با كولبری. شوهرش حالا هم افتاده گوشه خانه و بعد از كلی دوا و درمان و ببر و بیار، تازه میتواند بنشیند، آن هم با كمك. هفتهای سه روز به كولبری میرود تا چرخ زندگیاش با دو بچه كوچك بچرخد. به خانه كه میرسد یكی، دو روز كامل میافتد تا جانی بگیرد و دوباره سر پا شود. تمام درآمد زن جوان با سه روز كولبری در هفته به ٢ میلیون تومان در ماه هم نمیرسد. زن جوان مویه میكند: كولبری تهش سیاهروزیه. بدبختیه. یا گلوله میخوری، یا از كوه میافتی پایین. زنده هم بمونی، از كار افتادهای.
جدی نگیرید
نرخ بیكاری در ایران بالاست و در استانهای غربی بالاتر؛ بهطور مشخص در كردستان، دو برابر میانگین كشوری. همین بیكاری است كه معضلاتی همچون كولبری را بر میكشد و تن و ریشه میدهد. دمل كولبری حالا چنان دهان بازكرده و رخ نشان داده كه كوبیدن بر طبل انكار، حكم پاك كردن صورت مساله را دارد و همتراز چشم بستن بر واقعیتهای عریان و سربرآورده جامعه. دو، سه سالی میشود كه از ساماندهی كولبران سخن به میان آمده و حتی طرحی هم از سوی وزارت كشور برای ساماندهی فعالیت كولبری تدوین و بیش و كم با یك فاصله سه ساله ابلاغ شده است. طرحی كه بر ایجاد بازارچههای مرزی تاكید دارد؛ بازارچههایی كه البته تحریمها و نوسانات ارزی اكثر آنها را به تعطیلی كشانده است. هر چه هست، تا به امروز هیچ اقدام موثر و قابل اعتنایی در رفع كولبری و نارساییهای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی برآمده از آن صورت نگرفته كه قابل بازتاب و بازگویی باشد. فعلا همهچیز در حد حرف است و شعار.
دستی كه كج جوش خورد
دلشاد شوهر ندارد اما ٧ بچه دارد، قد و نیم قد. مردش دو سال پیش رفت زیر ماشین و راننده هم فرار كرد. دلشاد ماند و ٧ دهان باز كه چشم به دست او داشتند. كاری بلد نبود، تخصصی نداشت، حرفهای نمیدانست. تنها گزینه روی میز برایش كولبری بود. چند نفری از زنان روستا را میشناخت كه كولبری میكنند. سفارش كرد كه او را هم با خود ببرند. اول، اما و اگر آوردند. دلشاد جثه كوچكی داشت. میترسیدند از پسش برنیاید. همان جلسه اول ٤٠ كیلو بار را گذاشت روی دوشش و تمام، خیال همه را راحت كرد. باری كه برداشت تقریبا هموزن و همقد خودش بود. شبهای اول خیلی سخت میگذشت. سرما و سختی راه یكطرف، ترس از ماموران طرفی دیگر. اگر دستگیرش میكردند یا بلایی سرش میآمد طفلكانش چه میكردند؟ چه كسی قرار بود شكمشان را سیر كند؟ شبی در فكر و خیال بود كه زیر پایش خالی شد و رفت پایین. خودش را سپر كرد تا بارش به سنگ نخورد و خسارت نبیند. صدای شكستن استخوان آرنج دستش را شنید به وضوح و دردی وحشتناك در تمام وجودش پیچید. صدایش اما درنیامد. هیچ نگفت. بلندش كردند و دوباره به راه افتاد. دم دمای صبح كه به خانه رسید دید آرنج دست چپش سیاه شده است. میخواست برود درمانگاه اما توانش را نداشت. صبحانه بچههایش را داد و افتاد و بیهوش شد. یكسره خوابید تا عصرش. خوابید تا جان بگیرد برای كولبری دوباره. با هفتهای یكی، دو مرتبه كولبری رفتن كه نمیشود شكم این همه بچه را سیر كرد. همان شب دوباره رفت كولبری، فردا شبش هم و حتی یكی، دو شب بعدش. رفت و رفت و دستش را فراموش كرد و استخوان آرنج كج جوش خورد و كج ماند. حالا هم دست چپ دلشاد كج مانده و هم، هر دو پایش گرفتار روماتیسم شده است.
باشد یا نباشد؛ مساله این است
پرسش قابل طرح اینكه؛ چرا تا به امروز اقداماتی اساسی و اصولی برای رفع كولبری و توانمند كردن افراد و به خصوص زنان برای خلاصی از این معضل، طراحی و عملیاتی نشده است؟! با وجودی كه بیش و كم همه مسوولان و دستاندركاران ذیربط با موضوع كولبری، متفقالقول هستند كه افراد به اجبار تن به این كار میدهند و اقتضائات زندگی وادارشان میكند به پذیرش خطر و مشقت برای لقمهای نان، اما در عین حال دیدگاههای متفاوتی درخصوص كولبری وجود دارد. گروهی از مسؤولان تاكیدشان بیشتر بر ساماندهی و هدایت روند نقل و انتقال كالا توسط كولبران است. برای نمونه، مهدی عیسیزاده، نماینده مردم میاندوآب و رییس كمیسیون اجتماعی مجلس یازدهم معتقد است كه باید نگاهی جامع به كولبری داشت.
عیسیزاده با تاكید بر اینكه كولبری هزاران معانی در پشت خود دارد، میگوید: شاید بهتر باشد معابری برای كولبری تعریف شود و كولبران را ساماندهی و هدایت كنیم تا یكسری كالاهای مشخص را جابهجا كنند.
از سوی دیگر، هستند مسؤولانی كه كولبری را خلاف شان و منزلت انسانی میدانند و تاكید دارند كه مشكلات معیشتی كولبران را باید به شكل علمی و پایدار مرتفع كرد. این مسوولان تاكید دارند اگر شغل و كسب و كاری باشد، بخش اعظم كولبران دست از این كار میكشند و عطایش را به لقایش میبخشند.
غیردولتیها به میدان آمدهاند
اخیرا تعدادی از نهادهای خدماتی- اجتماعی و سازمانهای مردمنهاد برای رفع معضل كولبری و ایجاد اشتغال پایدار برای كولبران و توانمندسازی آنها قدم پیش نهاده و حتی به ارایه و اجرای طرحهایی نیز مبادرت كردهاند. از جمله بنیاد بركت به عنوان یكی از زیرمجموعههای ستاد اجرایی فرمان امام، از شناسایی زنان كولبر در سه استان كردستان، كرمانشاه و آذربایجان غربی و ایجاد اشتغال برای ٣٣٠ نفر از آنها خبر داده است. این بنیاد همچنین با اعلام ایجاد ١١ هزار شغل برای كولبران تا پایان سال جاری، تاكید دارد زنان كولبر برای ١٥ هزار شغل جدیدی كه در سال ١٤٠٠ تدارك دیده شده، در اولویت قرار خواهند داشت.
نه بیمهای، از كار افتادگیای، نه پساندازی و نه حمایتی. بوژانه ٣٠ ساله هم نبود كه شوهرش خانهنشین شد و خودش كوهنشین. كولبر شد. زد به دل كوه و كمر برای سیر كردن شكم خانوادهاش، شرافتمندانه. حالا به پنج سال نمیرسد كه كولبری میرود و شده یك زن ٣٥ ساله كه دیگر پا و كمری برایش نمانده است.
نظرات